غم و اندوه ...
من این چند روز یکی از عزیزانم رو از دست دادم و در سوگ ایشون بودیم . نمیدونم چند نفر هنوز پدر بزرگ و مادر بزرگ هاشون در قید حیاط هستن اما من تنها پدر بزرگم رو از دست دادم . البته ایشون روزهای اخر در کنار ما بودند و توی بغل من از حال رفتن و تا لحظه ای که به بیمارستان برسونیمشون تو بغلم بودن امروز درست 10 روز هست که این اتفاق تلخ افتاده. طنین عزیزم نمیدونی بابا بزرگ روزهای اخر چقدر با تو بازی کرد... با هم غذا خوردین با هم نای نای کردین و تا بابابزرگ سرفه میکرد هر جا که بودی خودت رو میرسوندی به دستمال کاغدی و یک برگ بهش میدادی و بعد میرفتی اونطرفتر و ادای سرفه هاش رو در میاوردی و درست روزی که حالش بد شد قرار بود بعد صبحانه ...
نویسنده :
مامان ندا
13:50